گنجور

 
حاجب شیرازی

مئی که باده وصل تو در، دماغ کند

دهان خم چو گشاید مرا سراغ کند

کسیکه آتش عشقش بسوخت سرتاپا

جبین و سینه و بازو، بهل که داغ کند

به پیش روی تو، بر خویش ننگرد یوسف

در آفتاب تجلی کجا چراغ کند

امیر و فاخته خواند غنا بگل بلبل

بباغ از چه زغن نوحه همچو زاغ کند

اگر قمر به رُخَت ، لافِ همسری بزند،

مهار از شبهش چرخ در دماغ کند

عدو، به پایه «حاجب » رسد ز علم و حکم

خرام کبک اگر فی المثل کلاغ کند

 
 
 
انتشار کتاب «گنجور، قدرت بی‌نهایت کوچک‌ها» نوشتهٔ مهدی سلیمانیه
قاآنی

نگار سرو قد من چو عزم باغ کند

چو برگ لاله دل باغ پر ز داغ کند

به باغ می‌رود امروز نی غلط گفتم

که هرکجا بخرامد ز چهره باغ کند

پر از بنفشه شود راغ از دو گیسویش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه