مئی که باده وصل تو در، دماغ کند
دهان خم چو گشاید مرا سراغ کند
کسیکه آتش عشقش بسوخت سرتاپا
جبین و سینه و بازو، بهل که داغ کند
به پیش روی تو، بر خویش ننگرد یوسف
در آفتاب تجلی کجا چراغ کند
امیر و فاخته خواند غنا بگل بلبل
بباغ از چه زغن نوحه همچو زاغ کند
اگر قمر به رُخَت ، لافِ همسری بزند،
مهار از شبهش چرخ در دماغ کند
عدو، به پایه «حاجب » رسد ز علم و حکم
خرام کبک اگر فی المثل کلاغ کند