دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کاو به قصدِ خونِ ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دَستان نیز هم
چون سر آمد دولتِ شبهایِ وصل
بگذرد ایامِ هِجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغِ رویِ اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کارِ جهان
بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد مِی بیار
بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که از عشق به یارش میکشد سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که این درد و درمان همگی از طرف یار سرچشمه میگیرد. او بر وفاداری و فدای دل و جانش برای معشوق تأکید میکند و اشاره میکند که محبوبش زیباییهای خاصی دارد. همچنین به یادداشتی از خطاهای یار در گذشته و بیاعتمادی به دنیا میپردازد. شاعر در نهایت به عشق و رفتار عاشقانه اشاره میکند و میگوید که حتی در دنیای نامطمئن و پر از مشکلات، عشق او پابرجاست.
هوش مصنوعی: درد من از طرف محبوبم است و در عین حال، درمان نیز به دست اوست. دل و جانم را به خاطر او فدای او کردهام.
هوش مصنوعی: آنچه گفته میشود که زیبایی معشوق ما از هر چیز دیگر بهتر است، در واقع این زیبایی ویژگیهای خاص خودش را دارد و چیزهای دیگری نیز در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: یاد آن کسی بخیر که به خاطر خون ما، عهد و پیمان را زیر پا گذاشت.
هوش مصنوعی: دوستان، در خفا و به آرامی صحبت میکنم، چون این سخن به گوش دیگران هم خواهد رسید.
هوش مصنوعی: وقتی دورهی شبهای وصال به پایان برسد، روزهای جدایی نیز به سر خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هر دو جهان، روشنایی و جلوهای از روی او هستند. به تو گفتم که این روشنایی هم در آشکار و هم در نهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: به زندگی و کارهای دنیا نمیتوان اعتماد کرد، حتی به چرخش زمان نیز نمیتوان اتکا کرد.
هوش مصنوعی: عاشق به قاضی ترسی ندارد و میخواهد مشروبات الکلی بیاورد، اما از دیوانهای که در کنار اوست، میترسد.
هوش مصنوعی: دستگاه قضاوت، مطمئن است که حافظ در عشق غرق است، و آصف که مقام و ثروت سلیمان را دارد نیز به همین حال است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکم حکم اوست، فرمان نیز هم
زو دریغی نیست تن، جان نیز هم
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
سیف و عصمت علم و نصرت جمع کرد
یار ما دین دارد و آن نیز هم
از طفیل اوست کل کائنات
[...]
درد ناسازست و درمان نیز هم
دهر بی پروا و یزدان نیز هم
اجر ایمان سود دانش گو مده
آن که دانش داد و ایمان نیز هم
شه ز بزمم گر براند غم کراست؟
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.