درد ناسازست و درمان نیز هم
دهر بی پروا و یزدان نیز هم
اجر ایمان سود دانش گو مده
آن که دانش داد و ایمان نیز هم
شه ز بزمم گر براند غم کراست؟
فارغم از ننگ حرمان نیز هم
طاعتم می نگذرد اندر خمار
نیست باقی ذوق عصیان نیز هم
عشق و آن گه استعارات دروغ
ای دژم زخم و نمکدان نیز هم
من که هر دم بی اجل میرم همی
می توانم زیست بی جان نیز هم
رفته است از دل نشاط بزم و باغ
وان هوای ابر و باران نیز هم
خامشی تنها نه جان را می گزد
این نواهای پریشان نیز هم
آن که پندارند حافظ بوده است
غالب آشفته بود آن نیز هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حکم حکم اوست، فرمان نیز هم
زو دریغی نیست تن، جان نیز هم
دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصدِ خونِ ما
[...]
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
سیف و عصمت علم و نصرت جمع کرد
یار ما دین دارد و آن نیز هم
از طفیل اوست کل کائنات
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.