گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

مزن بر دل ز نوکِ غمزه تیرم

که پیشِ چشمِ بیمارت بمیرم

نِصاب حُسن در حدِّ کمال است

زکاتم دِه که مسکین و فقیرم

چو طفلان تا کِی ای زاهد، فریبی

به سیبِ بوستان و شهد و شیرم

چُنان پُر شد فضایِ سینه از دوست

که فکرِ خویش گم شد از ضمیرم

قدح پُر کن که من در دولتِ عشق

جوانبخت جهانم گرچه پیرم

قراری بسته‌ام با مِی فروشان

که روزِ غم به جز ساغر نگیرم

مبادا جز حسابِ مُطرب و مِی

اگر نقشی کشد کِلکِ دبیرم

در این غوغا که کَس کَس را نپُرسد

من از پیرِ مُغان منّت پذیرم

خوشا آن دَم کز اِستغنایِ مستی

فَراغت باشد از شاه و وزیرم

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه

ز بامِ عرش می‌آید صَفیرم

چو حافظ گنج او در سینه دارم

اگرچه مُدَّعی بیند حقیرم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode