گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

اگر به کویِ تو باشد مرا مَجالِ وصول

رَسَد به دولتِ وصلِ تو کارِ من به اصول

قرار برده ز من آن دو نرگسِ رَعنا

فَراغ برده ز من آن دو جادو‌یِ مَکحول

چو بر درِ تو منِ بینوا‌یِ بی زر و زور

به هیچ باب ندارم رَهِ خروج و دُخول

کجا رَوَم چه کنم چاره از کجا جویم‌؟

که گَشته‌ام ز غم و جورِ روزگار مَلول

منِ شکستهٔ بدحال زندگی یابم

در آن زمان که به تیغِ غَمَت شَوَم مَقتول

خراب‌تر ز دلِ من غمِ تو جای نیافت

که ساخت در دلِ تنگم قرار‌گاهِ نزول

دل از جواهرِ مِهر‌ت چو صیقلی دارد

بُوَد ز زنگِ حوادث هر آینه مَصقول

چه جرم کرده‌ام؟ ای جان و دل، به حضرتِ تو

که طاعتِ منِ بیدل نمی‌شود مَقبول

به دَردِ عشق بساز و خموش کن حافظ

رموزِ عشق مَکُن فاش پیشِ اهلِ عقول