گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

ای صبا نَکهَتی از کویِ فُلانی به من آر

زار و بیمارِ غَمَم راحتِ جانی به من آر

قلب بی‌حاصلِ ما را بزن اکسیرِ مراد

یعنی از خاکِ درِ دوست نشانی به من آر

در کمینگاه نظر با دلِ خویشم جنگ است

ز ابرو و غمزهٔ او تیر و کمانی به من آر

در غریبی و فِراق و غمِ دل پیر شدم

ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر

منکران را هم از این مِی دو سه ساغر بچشان

وگر ایشان نَستانند روانی به من آر

ساقیا عشرتِ امروز به فردا مَفِکَن

یا ز دیوانِ قضا خطِّ امانی به من آر

دلم از دست بِشُد دوش چو حافظ می‌گفت

کای صَبا نَکهَتی از کویِ فلانی به من آر

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۴۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۴۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۸ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۴۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظیری نیشابوری

ای صبا از گل عطار نشانی به من آر

وز گلستان نشابور خزانی به من آر

خط ترخانی جاوید به عالم ندهند

بگذر از عالم و منشور امانی به من آر

فرصتم نیست که از سنگ قضا سر خارم

[...]

آذر بیگدلی

قاصدا، نامه‌ای از کوی فلانی به من آر

یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر

نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛

گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!

اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار

[...]

غالب دهلوی

ای دل از گلبن امید نشانی به من آر

نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر

تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد

هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر

همدم روز گدایی سبک از جا برخیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه