ای صبا از گل عطار نشانی به من آر
وز گلستان نشابور خزانی به من آر
خط ترخانی جاوید به عالم ندهند
بگذر از عالم و منشور امانی به من آر
فرصتم نیست که از سنگ قضا سر خارم
گر امانی نبود تاب و توانی به من آر
تیرباران ستم از پی هم چند رسد؟
ناوکی میکشم از سینه کمانی به من آر
هر نشانی که ز سوداش دهی سود دهد
اگر از مایه نماندست زیانی به من آر
کشت زار طربم تشنه آتش شده است
مطرب ابر دم برق زبانی به من آر
چون شرر در دل سنگست ز جانان سخنم
تا برآرم نفسی سوخته، جانی به من آر
ملک گیران سخن سکه به باطل زدهاند
زین هم سیم دغم نقد روانی به من آر
دلم از صنعت الفاظ «نظیری» بگرفت
از دم پرهنری ساده بیانی به من آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از باد صبا میخواهد که نشانی از گل عطار و گلستان نشابور به او بیاورد. او به این اشاره میکند که زندگی و حیاتش در این دنیا دائمی نیست و انتظار دارد که از عالم مادی بگذرد و به او امانی بدهد. شاعر به شدت تحت فشارهای قضا و قدر است و از درد و رنجهایش میگوید. او اشاره دارد که باید به سرعت به او کمک شود و نشانهای از خوشحالی و شادابی برای او بیاورند. دل او از گفتن عاشقانهها در عذاب است و به دنبال نجات و آرامش در هنر و حرفهای زیباست. در نهایت، او میخواهد که به او بیانی ساده و پر از احساسات ناب بدهند تا از غمهایش به درآید.
هوش مصنوعی: ای نسیم، از عطار نشانی به من بده و بوی گلستان نشابور را به من برسان.
هوش مصنوعی: خطی که از ترخان جاوید نوشته شده، به دنیا نمیدهند؛ پس از دنیا بگذر و منشور امانتی را به من برسان.
هوش مصنوعی: وقت کمی دارم و نمیتوانم به دکتری که سرنوشت سختی برایم رقم زده، اعتراض کنم. اگر مهلتی به من بدهی، توان و طاقت بیشتری پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: چند بار باید از ظلم و ستم رنج ببینم؟ میخواهم تیری از دل خویش را به کمان بزنم و آن را به سوی خود بیاورم.
هوش مصنوعی: هر نشانهای که از عشق به من بدهی، اگرچه ممکن است سودمند باشد، اما اگر چیزی از خود نداشته باشی، به من آسیب نرسان.
هوش مصنوعی: نخلی که شادابی دارد و منتظر آتش است، به من بخوان و بگو که چه بگویم تا آسمان، آبی و پر باران شود.
هوش مصنوعی: اگر دل من به هیجان بیفتد و مانند آتش شعلهور شود، از محبوبم میخواهم که با گفتارم، جان تازهای به من عطا کند تا بتوانم نَفَسی بکشند.
هوش مصنوعی: افراد قدرتمند و صاحب قدرت، به حرفهای بیاهمیت و بیارزش اهمیت میدهند. من از تو میخواهم که به من چیزی واقعی و ارزشمند بدهی، نه به افکار و سخنان بیپایه و اساس.
هوش مصنوعی: دل من از هنر و زیبایی کلمات خسته شده است، پس به من کلامی ساده و بیآلایش ببخش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
[...]
قاصدا، نامهای از کوی فلانی به من آر
یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر
نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛
گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!
اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار
[...]
ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد
هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر
همدم روز گدایی سبک از جا برخیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.