گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

در محفل اغیار همه غنج و دلال است

در مجلس عشاق همه رنج و ملال است

چونست که بر عاشق دلخسته حرام است

وصلش که بیاران هوسناک حلال است

در مجلس ما خیره تر از آتش سوزان

با غیر گوارنده تر از آب زلال است

با لعل لبش گشته هم آغوش یکی خال

کس دیده حمیرا که هم آغوش بلال است

تا کوی ویم گرچه یکی گام فزون نیست

از غیرت اغیار و هاد است و تلال است

با خیل گدایان اسیرش چه سر و کار؟

شاه است و امیر است و همه عز و جلال است