با دوستان ثشسته چه جای ملامت است
از دشمنان گسسته چه وقت ملالت است
از عقل خیره میکشم امروز انتقام
در پیشگاه عشق که بیت العدالت است
خطی نوشته بر لب میگون بمشک ناب
کانجا برات روزی مردم حوالت است
از من رسول عشق تو باشی بسوی خویش
ورنه در این میانه چه جای رسالت است
با اشک و آه کرده ام از چشم و دل برون
هرچشم و آرزو که ز خوف و خجالت است
هربیع و عقد را که بفتوای عقل بود
اندر حضور مفتی عشقم اقالت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت است
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
[...]
نی نی سخن مپرس که جای ملالت است
دانم ملالت است و ندانم چه حالت است
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.