گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بر لبم گوش نه که بانگ نی است

از دلم نوش کن که خم می است

خشت بر لب خمش ستاده چو خم

می چو سر جوش گشت وقتی قی است

جام ما چون تهی شود از می

نقش وارونه از کلاه کی است

من که لب بر لبی نهان دارم

زان من نیست ناله، زان وی است

شیخ گودم مزن بموسم دی

که دمش سخت سردتر ز فصل دی است

کیست در من که گاه در بغداد

میکند سیر و گه بملک ری است

 
 
 
دوبیتی
خاقانی

چه نشینم که فتنه برپای است

رایت عشق پای برجای است

هرچه بایست داشتم الحق

محنت عشق نیز می‌بایست

صبر با این بلا ندارد پای

[...]

شیخ محمود شبستری

بلکه تفویض، احوط و اولی است

راه دین و دیانت و تقوی است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه