بیا زاهد مزن دم زین خرافات
بزن ساغر که فی التاخیر آفات
زمستان میرسد فصل شتا را
مبر بیهوده جز در جمع کافات
تو گر از کعبه میائی من از دیر
مخور غم کاین دو رانبود منافات
بهر راهی که میخواهی بزن گام
غرض حق است زین قطع مسافات
ز قول کفر و دین در کیش ما نیست
حدیثی جز مواسات و موافات
نگردد باده صافی گر نباشد
سبو را با قدح در دل مصافات
صراحی نیمه شب غلغل زنان گفت
که التوحید اسقاط الاضافات
سخنها کمتر از دیو و پری گو
میفکن کودکانرا در مخافات
خرابم، بیخودم، مستم، رقم کن
بنام من سجل زین اعترافات
بنام مفتی و زاهد رقم کن
همه ملک ریا را با مضافات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
اگرچه وعدۀ تو خاطرم را
فراغی داده است از فات مافات
دل اندیشناکم نیست ایمن
ازین معنی که نی التّأخیر آفات
چو بد کردی، کنندت بد مکافات
رسی از آفت انگیزی به آفات
نمی شاید درین دیر پر آفات
جز احسان اهل احسان را مکافات
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.