سخن بگوی که شیرین لب و شکردهنی
مشو خموش که شمع و چراغ انجمنی
مرو ز بر که چو جان دربری حریفانرا
بخواب ناز مشو، چونکه چشم بخت منی
بپاس خاطر یاران و دوستان، سر زلف
بهم مزن که دل عالمی بهم بزنی
ز چهره پرده میکفن بتا برای خدا
که پرده ها بدری چون تو پرده برفکنی
صفت ز گل نکنم، نام از چمن نبرم
تو سرخ تر ز گل و تازه روتر از چمنی
هزار سینه سپر شد، هزار دیده هدف
که ناگهان تو مگر تیر غمزه ای بزنی
دل شکسته ما را یکی بپرس احوال
چه تار طره مشکین بهم همی شکنی
هزار طوطی شیرین سخن بسان حبیب
کنند از لب شیرین تو شکر شکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و از او میخواهد که سخن بگوید تا دلها را شاد کند. او از خاموشی و بیحرکتی او انتقاد میکند و میگوید که وجود او مانند شمعی در جمع است. شاعر همچنین به یاد دوستان و یاران خود اشاره میکند و از محبوب میخواهد که زلفش را به هم نریزد که ممکن است دلها را بشکند. او محبوب را به زیبایی گل و چمن توصیف میکند و میگوید چهره او از زیبایی فراتر است. در نهایت، شاعر با احساسات عمیق خود درباره دلشکستگی و عشق، او را به سخن گفتن و ابراز محبت دعوت میکند.
هوش مصنوعی: صحبت کن، زیرا که تو فردی خوش زبان و شیرینگفتاری هستی. خاموش نمان، چرا که همچون شمع و چراغ در جمعی باید نورافشانی کنی.
هوش مصنوعی: نرو و از کنارم دور نشو، زیرا تو برای من مانند جان من هستی. در خواب و بیخیالی نمان، زیرا تو خوشبختی منی.
هوش مصنوعی: برای خاطر دوستان و یاران، موهای خود را به هم نزن، زیرا با این کار قلب بسیاری را میشکنی.
هوش مصنوعی: ای محبوب! برای خدا، از چهرهات پردهبرداری کن، چرا که وقتی تو پردهها را کنار بزنی، همه چیز به روشنی و زیبایی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: من درباره زیبایی گل صحبت نمیکنم و از چمن هم یاد نمیکنم، زیرا تو از گل زیباتر و از چمن سرزندهتر هستی.
هوش مصنوعی: هزار نفر در برابر تو ایستادهاند و هزار چشم به تو دوخته شده است، اما ناگهان ممکن است که با یک نگاه فریبندهات، همه را تحت تاثیر قرار دهی.
هوش مصنوعی: دل شکسته ما را کسی بپرسد که حالمان چگونه است، چرا که با هر بار جدایی، تارهای غم و درد را به هم میزنیم و این وضعیت به ما آسیب میزند.
هوش مصنوعی: هزاران طوطی خوشزبان مانند محبوب خود، از لب شیرین تو سخن میگویند و به خاطر طعم شیرین آن، شکر را میشکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.