گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ای خواجه شنیدستم زین کوچه رهی داری

بر چهره این بت رو، پنهان نگهی داری

هر صبحدم اندر بر، سیمین صنمی گیری

هر نیمه شب اندر دست، زلف سیهی داری

روز و شب تو خوش باد، وقتت همه دلکش باد

که روز و شب اندر کوی، تابنده مهی داری

ای بنده فرخنده، خوش باش زهی بنده

کز دولت پاینده، رو سوی شهی داری

باید بزنی تسخر بر چهره ماه و خور

کز سایه دیوارش آرامگهی داری