گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

شیخنا بگذر از توئی و منی

ز سلیمانی و ز اهرمنی

این توئی و منی اگر برخاست

از میان، من تو باشم و تو منی

قطره ای بودی از منی چون شد

که شدی صد هزار بحرمنی

کار جان کن نه کار تن که تو را

کار جانی بود نه کار تنی

گرد این اوهن البیوت چرا

روز و شب همچو عنکبوت تنی

کارتن نام عنکبوت کنند

نیز در کارتن، تو کارتنی

لن ترانی نمیشنیدی اگر

دم نمیزد کلیم از ارنی

لن ترانی از آن شنید که داشت

ارنی حرفی از توئی و منی