گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

دوش دو بهره نرفته ز شبم

از در آمد بت یاقوت لبم

گفتمش کیست بگو، گفت زحق

بتو من مرحمت بی سببم

گفتمش نادره یا بوالعجبی

گفت هم نادره هم بوالعجبم

گفتمش هان عربی یا عجمی

گفت من نی عجمم نی عربم

ترکیم مست و بفرغانه و چین

میشناسند نژاد و نسبم

گفتمش بوسه برخ یا بلبت

خوبتر؟ گفت ز سیمین غببم

گفتم اکنونت چه میباید؟ گفت

دو قدح زاده خاص عنبم

گفتم آرمت یکی مطرب، گفت

نی که من خود طرب اندر طربم

گفتمش سر بچه ره باید داد

گفت مستانه براه طلبم

گفتم آئین تو و خوی تو، گفت

ترک رعنا قد دیبا سلبم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode