میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

دوش دو بهره نرفته ز شبم

از در آمد بت یاقوت لبم

گفتمش کیست بگو، گفت ز حق

به تو من مرحمت بی سببم

گفتمش نادره یا بوالعجبی

گفت هم نادره هم بوالعجبم

گفتمش هان عربی یا عجمی

گفت من نی عجمم نی عربم

ترکیم مست و به فرغانه و چین

میشناسند نژاد و نسبم

گفتمش بوسه به رخ یا به لبت

خوبتر؟ گفت ز سیمین غببم

گفتم اکنونت چه میباید، گفت

دو قدح زادهٔ خاص عنبم

گفتم آرمت یکی مطرب، گفت

نی که من خود طرب اندر طربم

گفتمش سر به چه ره باید داد

گفت مستانه به راه طلبم

گفتم آئین تو و خوی تو، گفت

ترک رعنا قد دیبا سلبم