گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

مستانه باز تا در میخانه میروم

بی پا و سر، بهمت مردانه میروم

از خانقاه زهد و ریا گشته ام ملول

ایشیخ الوداع بمیخانه میروم

آباد یا خراب، نگونسار یا بلند

من چند روز دیگر از این خانه میروم

دیوانه ام مخوان که پی جستجوی گنج

هر روز و شب بساحت ویرانه میروم

سرگشته صبح و شام بفکر دل خراب

دیوانه من که از پی دیوانه میروم

با من ز عقل و هوش سخن چند میکنی

میخورده ام خرابم و مستانه میروم