چنان دیوانه و بیهوش و مستم
که از مستی نمیدانم که هستم
تو پیمودی قدح عذرم درست است
اگر می خوردم و ساغر شکستم
چو موج افتان و خیزان میروم مست
ولی بحرم اگر در خود نشستم
چو گردم گرد صحرا، لیک اگر باد
نشیند از سرم، چون خاک پستم
چو تیرم بر هدف خواهم نشستن
گر از دست کمانداران بجستم
چو ماهی میدوم با سر سوی بحر
گر این صیاد بگذارد ز شستم
ز بام خود بدام خود فتادم
گر از قید خودی جستم، برستم
خدا را ای خداوندان رحمت
که من دیوانه و حیران و مستم
ندارد قوت برخاستن پای
بده ای راهرو دستی بدستم
تو بگشا کز ره بیدانشی من
بدست خویش پای خویش بستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فرمان تو خشنودیت جستم
چنین آزاد مردی را ببستم
مو آن دل داده یکتا پرستم
که جام شرک و خود بینی شکستم
منم طاهر که در بزم محبت
محمد را کمینه چاکرستم
اگر دین دارم و گر بت پرستم
بیامرزم به هر نوعی که هستم
درآمد دوش ترک نیم مستم
به ترکی برد دین و دل ز دستم
دلم برخاست دینم رفت از دست
کنون من بی دل و بی دین نشستم
چو آتش شیشهای می پیشم آورد
[...]
چه دیدم خواب شب کامروز مستم
چو مجنونان ز بند عقل جستم
به بیداری مگر من خواب بینم
که خوابم نیست تا این درد هستم
مگر من صورت عشق حقیقی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.