چه خوش است آنکه شبی از سر شب تا بسحر
با تو خسبیم بیک بالش و در یک بستر
بر نگیریم سر از بالش تا بانگ خروس
بر نداریم سر ار بستر تا گاه سحر
بخوریم از دهن تنگ توهی نقل و نبات
ببریم از لب گلبرگ توهی قند و شکر
گه ببوسیم بشوخی ز دهانت چه قدح
گه بگیریم ز تنگی بمیانت چه کمر
لیکن این حال محال است که از جور رقیب
نتوانم بگذرگاه بروی تو نظر
گر میسر شود، از دوست ندارم امید
ور تصور شود، از بخت ندارم باور
هر چه آید بسر از دوست نشاید گله کرد
کوی عشق است و ره مشغله و جای خطر
عاشق از جا نرود گر همه یکجا برود
عقل و دین و دل و جان، مال و منال و سرو زر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.