گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

شیخنا تا کی گران‌تر می‌کنی عمامه را

تا کنی هنگام دعوت گرم‌تر هنگامه را

رشته تحت الحنک بر چین که وقت صید نیست

در ره خاصان منه ای شیخ دام عامه را

صید عنقا می نشاید کرد با بال مگس

دانش آموزی نیارد مکتبی علامه را

افکنی در پیش و پس تا کی بصید خرمگس

ان کبیر الهامه را وان قصیر القامه را

تامی آلوده نگردد دامنت، چون بگذری

در خرابات مغان ای شیخ برچین جامه را

می‌کنی تفسیر قرآن با همه زرق و نفاق

تا بکی زحمت دهی این آسمانی نامه را

 
 
 
جویای تبریزی

گرم دارد شیخ ما با خویشتن هنگامه را

کی بود از خود رهایی بستهٔ عمامه را

کسوت عریان تنی را مخترع طبع من است

من چو گل از خود برون آورده ام این جامه را

نامهٔ پیچیدهٔ عشاق زخم بسته است

[...]

سعیدا

بشکند آن تندخو چون آستین جامه را

می کند خون شهیدان زینت هنگامه را

در بیان آن کمر از مو قلم کردم نشد

از خیال خود تراشیدم بنان خامه را

می تواند زاهد بیچاره از سر بگذرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه