می زدن در بزم نادانان ز نادانی بود
با گرانجانان سخن گفتن گرانجانی بود
راح ریحانی بجز با یار روحانی منوش
این سخن بشنو که از اسرار روحانی بود
پاکبازانرا چرا ناید به دشواری بدست
آنچه را قسم هوسناکان بآسانی بود
بارها گفتیم و نشنیدی که ننگ آصف است
در کف اهریمن ار لعل سلیمانی بود
خلق را ورد زبان یار است جانا یا دروغ
روز و شب پیدا و پنهان آنچه میدانی بود
آشکارا بر سر بازارها گفتند و باز
میفریبی خویش را کاین راز پنهانی بود
می برد باد صبا در گوش نا اهلان پیام
در سر زلف تو گر حرف از پریشانی بود
بردم از کوی تو از سنگ ملامت رخت لیک
باز میگویم که عاشق سخت پیشانی بود
نام انسان نیست جز با صاحب ناموس و ننگ
هر که بی ناموس و ننگ آمد نه انسانی بود
این چنین کز هر طرف سنگ ملامت میرسد
خانه ناموس جمعی رو بویرانی بود
هر گدا چشم طمع دارد بدین خوان کرم
بسکه در کوی تو هر شب ساز مهمانی بود
ما و دل رفتیم از کوی تو همراه حبیب
خاتمی کش دیو زد، بر دیو ارزانی بود
پشت پا بر ما زدن با ناکسان صهبا زدن
حرف بی پروا زدن آخر پشیمانی بود
من بهر دین کافرم از گبر و ترسا بدترم
در سر زلف تو گر یک مو ملسمانی بود
زشت تر باشد ز دیدار بدخشانی رقیب
لعل جانبخش تو گو لعل بدخشانی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی نکات عمیق انسانی، عشق و قضا و قدر میپردازد. شاعر از نادانی و ناپختگی انسانها سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که ارتباط با افراد با درک بالا و روحانی، ارزشمندتر است. او همچنین به دشواریها و چالشهای عشق و ملامتهای اجتماعی اشاره میکند و نشان میدهد که انسانیت به پایبندی به ناموس و اصول اخلاقی وابسته است. در نهایت، شاعر زشتیها و زیباییهای عشق را مقایسه کرده و بیان میکند که عشق واقعی در آغوش معشوق هیچگاه پشیمانی به همراه نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در محافل نادانها خوش مشربی و نوشیدن شراب، ناشی از نادانی است؛ اما صحبت کردن با افراد با ارزش و گرانقدر، نیازمند درک و فهم صحیح است.
هوش مصنوعی: جز با یار روحانی، از بوی گل (ریحان) نرو و این نکته را بشنو که مربوط به رازهای معنوی است.
هوش مصنوعی: چرا پاکبازان با سختی به دست میآورند آنچه را که هوسرانان به آسانی به دست میآورند؟
هوش مصنوعی: ما بارها به تو گفتیم و تو نشنیدی که اگر آن سنگریزه در دست اهریمن باشد، برای آصف هم شرمآور است، حتی اگر زیبایی لعل سلیمانی را داشته باشد.
هوش مصنوعی: اهالی شهر درباره دوست تو صحبت میکنند، ای جانم، یا اینکه روز و شب حرفهایی هستند که راست و دروغ در آنها مخلوط است. آنچه که تو از حقیقت میدانی، همواره موجود است.
هوش مصنوعی: در بازارها به طور علنی صحبت کردند و تو بار دیگر خود را فریب میدهی که این موضوع راز مخفی و پنهانی بود.
هوش مصنوعی: باد صبا پیامی را به نا آشناها میرساند، در مورد زلفهای تو. اگر صحبت از پریشانی باشد.
هوش مصنوعی: از کوی تو به خاطر زخمها و کنایههایی که شنیدم، دور شدم، اما بار دیگر میگویم که عاشق کسی بودم که پیشانیاش به سختی و استقامت معروف بود.
هوش مصنوعی: انسان فقط با داشتن حرمت و ویژگیهای اخلاقی شناخته میشود. کسی که فاقد این ویژگیها باشد، به عنوان انسان واقعی محسوب نمیشود.
هوش مصنوعی: این طور که از هر سو سنگ سختی و سرزنش به سوی ما میآید، خانهای که نماد شرافت و عزت گروهی است، در آستانه ویرانی قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر فقیر و نیازی به بود و نبود تو امید دارد و از ثمرات لطف تو بهرهبرداری میکند، چرا که هر شب در خیابان تو عدهای جشن و سرور برپا میکنند و به مهمانی دعوت میشوند.
هوش مصنوعی: ما و دل از کوی تو خارج شدیم و به همراه حبیب خاتمی در برابر دیو ایستادیم، ولی بر دیو غلبه داشتیم.
هوش مصنوعی: افرادی که به ما پشت پا میزنند، با کسانی که ارزشمند نیستند در رابطهاند. گفتوگوهایی میکنند که جرات صحبت کردن دربارهی آن را ندارند و در نهایت این کارشان منجر به پشیمانی میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر دینم از کافران و اهل کتاب بدترم، چون اگر فقط یک تار از موی تو را لمس کنم، مسلمان میشوم.
هوش مصنوعی: دیدن رقیب تو که از بدخشان است، زشتتر است، بگو که آن لعل زیبا و جانبخش تو، شبیه لعلهای بدخشان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
شادمان جانی که او را چون تو جانانی بود
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او
مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود
زنده چون باشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟
[...]
جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود
کی به جانی باز ماند، هر که را جانی بود؟
آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ
هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟
از خیال غمزه غماز کافر کیش او
[...]
در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد
تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد
من همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد
خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش
[...]
هر که را دل مبتلای چون تو جانانی بود
هم فدا سازد گرش هر مو بتن جانی بود
چون خیال آرم کشیدن آن تن نازک ببر
منکه هر سو کرده سر از سینه پیکانی بود
ای مسلمانان چه خوانیدم به مسجد چون به دیر
[...]
ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود
ناز پنهان تو با من خیر پنهانی بود
دل از آن سیب ذقن پر قطره خون چون انار
به که درج لعل پر یاقوت رمانی بود
من که روی از هر دو عالم در تو بت آورده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.