گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

دیشب مغی از خانه خمار برآمد

با ساغر و پیمانه سرشار برآمد

با زلف پریشان بدل باده فروشان

چنگی زد و این نغمه اش از تار برآمد

آمد مه خرداد و گل از خار بر آمد

کام دل یاران ز لب یار بر آمد

در کوی من امسال عجب فصل بهاریست

کش لاله و گل از درو دیوار بر آمد

آن شیخ که سر حلقه ارباب ورع بود

دیدیم که رندی عجب از کار بر آمد

در پیچ و خم حلقه گیسوی بتان رفت

هر علم و هنر کز خم دستار بر آمد

یک حلقه از این رشته تسبیح گشودیم

دیدیم که صد حلقه زنار برآمد

دیباچه اوراق ادیبان جهان گشت

هر نکته کز این دفتر اسرار بر آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

روزی بت من مست به بازار برآمد

گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد

صد دلشده را از غم او روز فرو شد

صد شیفته را از غم او کار برآمد

رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر

[...]

عطار

عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد

فریاد ز کفار به یک بار برآمد

در صومعه‌ها نیم شبان ذکر تو می‌رفت

وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد

گفتم که کنم توبه در عشق ببندم

[...]

عراقی

ناگه بت من مست به بازار برآمد

شور از سر بازار به یکبار برآمد

بس دل که به کوی غم او شاد فروشد

بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد

در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن یار همانست اگر جامه دگر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد

غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان

زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

آب از گل رخساره او عکس پذیرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه