من که هستم زنده دور از دلربای خویشتن
گر برفتم میکشد بازم به جای خویشتن
نه مرا در خانه کس راه و نه در مسکنی
میتوانم بود یکدم در سرای خویشتن
ای که مینالی ز عشق یار و جور روزگار
سوی من میبین و کن شکر خدای خویشتن
گر ز عشق افزون نبودی در دل پایای من
فکر میکردم به جان گرد هوای خویشتن
تا نهادم بر سر کویت قدم بیاختیار
توتیای دیده سازم خاکپای خویشتن
بس که زاری میکنم بیهوش گردم هر زمان
باز میآیم به هوش از نالههای خویشتن
غیر محیی کاو خود از بهر تو خواهد در جهان
هر که میخواهد تو را خواهد برای خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق تنهایی و longing (دلتنگی) شاعر است. او از خود میپرسد که کیست و به چه دلیل از خود دور است. شاعر به بیخانمانی و فقدان محبت اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند او را در مکان خاصی نگه دارد. او از عشق و درد ناشی از آن مینالد و میگوید که زندگیاش تحت تأثیر عشق است. شاعر در نهایت به این میرسد که هر کسی که میخواهد معشوقش را، باید ابتدا برای خود عشق و زندگیای داشته باشد.
هوش مصنوعی: من که بدون عشق و زیبایی خودم زنده هستم، اگرچه از این دنیا بروم، باز هم قلبم مرا به یاد خودم میاندازد.
هوش مصنوعی: نه در خانه کسی جایی دارم، و نه میتوانم حتی یک لحظه در خانه خودم باشم.
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق محبوب و سختیهای زندگی شکایت میکنی، به من نگاه کن و شکرگزاری خدای را به خاطر وجود خودت فراموش نکن.
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل من بیشتر نمیبود، به جان خودم فکر میکردم و به حال و هوای خودم میاندیشیدم.
هوش مصنوعی: وقتی که قدم بر سر کوی تو گذاشتم، بدون اراده چشمانم را به توتیای عشق تزیین میکنم و خاک پای تو را با افتخار خواهم ساخت.
هوش مصنوعی: هر بار که به شدت گریه میکنم، چنان بیحال و بیهوش میشوم که به سختی به خودم میآیم. اما هر بار که به هوش میآیم، صدای نالهها و گریههای خود را میشنوم.
هوش مصنوعی: هرکسی که به تو عشق ورزد، در دنیا به خاطر خودش تو را خواهد خواست، نه به خاطر کسی دیگر. فقط کسی که حقیقی و زنده است، به خاطر تو به دنیا آمده و زندگی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فغانم از دل دیرآشنای خویشتن
خو گرفتم همچو نی با نالههای خویشتن
جز غم و دردی که دارد دوستیها با دلم
یار دلسوزی ندیدم در سرای خویشتن
من کیم؟ دیوانهای کز جان خریدار غم است
[...]
من نه آن رندم که بنشینم به جای خویشتن
تا نبینم در کنار خود سزای خویشتن
عود را تسلیم باید بود، اگر سوز است و ساز
عاشقان را درد خود باشد دوای خویشتن
من نخواهم گشت روشن ز آتش عشقش چو شمع
[...]
هیچ همدردی نمییابم سزای خویشتن
مینهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن
یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن
آشنای او نباید آشنای خویشتن
آتشم بی سوختن چون زندگانی می کنم
تا نسوزم برنمی خیزم ز جای خویشتن
من سزای آتش و از دیده آبم برکنار
[...]
عرضه دادم در بر جانان وفای خویشتن
زیر تیغ امتحان رفتن به پای خویشتن
تا نگردد خون من در حشر دامن گیر او
اول از قاتل گرفتم خون بهای خویشتن
آخر از دست جفایش چاک کردم سینه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.