به خود مشغول میگردم که از خود یار میجویم
گهی در دل گهی در سینه افگار میجویم
دمی کو هست پیشم تا نگردد هیچکس آگه
همیگویم نشانش از در و دیوار میجویم
ببین در سر چهها دارم زهی فکر محال من
ره و رسم وفا زان کافر خونخوار میجویم
ترا از من همیجستند مردم پیش از این اکنون
همی گردم به هر جانب ترا ز اغیار میجویم
به بوی تو دل صد پاره من ماند در بستان
کنون هر پاره آن از سر هر خار میجویم
چنان شد کشتی محیی که گر یک دم شود غائب
همان ساعت نشان او ز پای دار میجویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دل بیچارهام گم شد به کوی یار میجویم
دل گمگشتهٔ خود را از آن دلدار میجویم
ز گلشنهای روحانی چنین بلبل که من دارم
قفس چون بشکند او را در آن گلزار میجویم
چو چشم او به عیاری روان و قلب میدزدد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.