تا ز گشت گلشن آن آشوب دلها یاد کرد
بلبل از گل گشت و قمری سرو را آزاد کرد
تیغ بر دشمن کشید و دوستداران را ز رشک
بر بدن، هر موی کار خنجر فولاد کرد
عاشق دیوانه را سودای معموری بلاست
هرکه ویران کرد ما را، کعبه را آباد کرد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
تا ز گشت گلشن آن آشوب دلها یاد کرد
بلبل از گل گشت و قمری سرو را آزاد کرد
تیغ بر دشمن کشید و دوستداران را ز رشک
بر بدن، هر موی کار خنجر فولاد کرد
عاشق دیوانه را سودای معموری بلاست
هرکه ویران کرد ما را، کعبه را آباد کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات بیانگر درد و آشفتگی دل عاشقان است. بلبل از گل جدا میشود و قمری از سرو فاصله میگیرد. شاعر به توصیف جنگ و خصومت بین دشمنان و دوستداران میپردازد و نشان میدهد که عشق، با تمامی دردها و مشکلاتش، به آبادانی و زیبایی تبدیل میشود. عاشق دیوانهای که در جستجوی معشوق است، در هر حالت یاد از ویرانی و آبادانی دارد. در نهایت، عشق بهدلیل سختیها و رنجها، به روح و جان شخص معنا میدهد.
هوش مصنوعی: بلبل از زیبایی گلها و زندگی شاداب در گلشن، دلهای پر از درد و آشفتگی را به یاد میآورد و با آوازش سروی را که در قید و بند است، آزاد میکند.
هوش مصنوعی: او علیه دشمن شمشیر کشید و به خاطر حسادت، موهای دوستداران را مانند خنجرهای فولادی تیز کرد.
هوش مصنوعی: عاشق دیوانه به دنبال جایی برای آرامش و آسایش است. هر کسی که ما را به اضطراب و ویرانی کشید، در واقع توانسته است کعبه را بسازد و آباد کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد
دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد
خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد
گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد
هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد
[...]
آبروی ما فراق ماهرویی باد کرد
حسن او ما را ز بند عشق خویش آزاد کرد
لعل رخسار از برای آن شدم کز بهر ما
یاد او بر مسند اقبال ما را یاد کرد
رای هجران از پی آن کرد تا از گفتگوی
[...]
دست فیاض تو خاطرهها ز بند آزاد کرد
عدل معمارت درونهای خراب آباد کرد
هر که میخواهد که در عهد تو آزادی کند
اولش چون تیغ باید روی چون فولاد کرد
باد ازان دست چنار انداخت کاندر عهد تو
[...]
ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد
گل نسیمت از صبا بشنید و دل برباد کرد
نخلِ قدّ دلکشت را بنده چون بسیار شد
از برای جان درازی سرو را آزاد کرد
مردمیهای رقیبت را فرامُش چون کنم
[...]
عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد
هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد
گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح
زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد
شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.