گر چو شمع آتش برآید از گریبان کسی
به که باشد گردنش بی طوق فرمان کسی
معذرت خواهم، ندانم، یا کنم دعوای خون
گر رسد روز جزا دستم به دامان کسی
کو جنون تا پنجهام قید گریبان بگسلد؟
پیرهن تا کی بود چون غنچه زندان کسی؟
ابر را نشنیدهام هرگز ببارد خون، مگر
بر گرفتند آستین از چشم گریان کسی؟
آتش جانسوز، میدانم کسی غیر تو نیست
بهر آن سوزم چو بینم داغ بر جان کسی
از حریفان بیشتر بر روی ساقی واله است
از قدح ترسم، نباشد چشم گریان کسی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیش ازین آتش مزن در عالم ای جان کسی
رحم کن بر تشنگان ای آب حیوان کسی
می زند بحر از لب خشک صدف موج سراب
چند خودداری کنی ای ابر نیسان کسی؟
چون کتان در هر قدم صد سینه چاک افتاده است
[...]
گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی
اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟
پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟
گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی
قدسی از جود کریمان شرم میآید مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.