دردت به دل رسیده و از دل به داغ هم
مجلس بود به روی تو گرم و ایاغ هم
دردی عجب نشسته مرا در کمین دل
ترسم دل مرا نگذارد به داغ هم
معشوق هرکه هست در این انجمن، تویی
پروانه از برای تو سوزد، چراغ هم
بی می، ز بس گرفتگی دل درین بهار
ترسم که غنچهای نگشاید به باغ هم
گر فکر شعر کم کنم، از من عجب مدار
دارم هزار فکر و ندارم دماغ هم
قدسی ز بس که آمده بودم ز دل به جان
نی بینمش به سینه، نه گیرم سراغ هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در غم تو حاصل من درد و داغ هم
آشفته دل ز فتنه زلفت، دماغ هم
یکشب، ز چهره مجلس ما را فروغ ده
تا شمع گوشه ای بنشیند، چراغ هم
سودای کویت از سر من میبرد برون
[...]
بی تو به گلشنم نکشد دل به باغ هم
با تو به درد خوش بردم دل به داغ هم
جایی که آفتاب رخت نور گسترد
آنجا چه جای شمع و چه جای چراغ هم
با قامت چو سرو تو و سبزه خطت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.