شمارهٔ ۳۲۷
چو سایه در ره عشق از قفای خویشتنم
بس است خضر ره آواز پای خویشتنم
نمیروم ز چمن هیچ فصل، آن مرغم
که گل بریزد و من بر وفای خویشتنم
ز کعبه منفعلم، زانکه در حرم نگذاشت
غم بتان نفسی با خدای خویشتنم
چه حیله کرد ندانم دلیل راه وصال
که ره تمام شد و من به جای خویشتنم
مرا چو کام دهی، مدعایم از خود پرس
ز من مپرس، که خصم رضای خویشتنم
ندانم از چه سرشتند پیکرم قدسی
که همچو جوهر جان، خود بهای خویشتنم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...