گنجور

 
قدسی مشهدی

کی اسیران غمت را غم دنیا باشد؟

گر تو پروا کنی از چرخ، چه پروا باشد؟

هرکه را خورد دل از چاه زنخدانی آب

تشنه لب میرد، اگر بر لب دریا باشد

ناخن تیشه عاشق چو شود عقده‌گشای

نگذارد که گره در دل خارا باشد

هیچ‌کس نیست که محتاج نگردد به فلک

بازگشت قدح آخر سوی مینا باشد