آهم از پیچیدگی، چون رشته، تن را تاب داد
اضطرابم اشک را خاصیت سیماب داد
گرچه اقبالم ضعیف افتاده، ادبارم خوش است
آسمان روز سیاهم را شب مهتاب داد
{بیاض}
باغبان گویی چمن را ز آب چشمم آب داد
بعد چندین شب که دوش آمد خیالش بر سرم
چشم بیدار مرا بختم صلای خواب داد
نرگسش انگیخت نیرنگی که از یادش رود
زلف اگر یادش ز کار درهم احباب داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهراب داده در کف قصاب داد
هر خدنگ غمزه ای را کاو به شست ناز بست
[...]
چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد
طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد
گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود
عاقبت پیش تو خواهم دامن او تاب داد
گفته دادی بخواه از غمزه خونریز ما
[...]
پادشاهی که به شب خلق جهان را خواب داد
دست صنعش طره ی مشکین شب را تاب داد
هر دم از دارالشفای شوق از بهر دوا
دردمندان را ز حکمت شکر و عناب داد
چون به دست صنع خود خوان کرم می گسترید
[...]
تا عرق،گلبرگ حسنت یک دوشبنم آب داد
خانهٔ خورشید رخت ناز بر سیلاب داد
کس به ضبط دل چه پردازد که عرض جلوه ات
حیرت آیینه را هم جوهر سیماب داد
در محبت غافل از آداب نتوان زبستن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.