مرا چو کار بدان زلف تابدار افتاد
نماند تاب دل و عقدهام به کار افتاد
ز من چو غنچه نپوشی جمال اگر دانی
به دل ز دیدن رویت چه خارخار افتاد
غلام بخت سیاهم چرا که میدانم
ز نسبتش سر و کارم به زلف یار افتاد
مرا چو آینه شاید به دست خود گیرد
خوشم که دیده چو آیینهام ز کار افتاد
جدا ز روی تو داد گریستن دادم
ز گریه چشم مرا دجله در کنار افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به صبحدمی در چمن گذار افتاد
ز بوی گل به مشامم خیال یار افتاد
گذشت یک دو سه بیتی به خاطرم به هوس
چو از هوا نظرم سوی آن نگار افتاد
نگاه کردم و دیدم گرفته آشوبی
[...]
دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد
چو شبروان سر و کارش به شام تار افتاد
هوا عبیر فشان شد مگر گذار صبا
به زیر حلقه آن زلف مشگبار افتاد
به دام زلف تو تنها نه من گرفتارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.