تبخاله خون بر لبم از سوز درون است
در چشم ترم هر مژه فواره خون است
این باده عیشم که بود خون دلش نام
تهمانده صد جرعهکش بختزبون است
درمان نپذیرد مرض عشق مسیحا
بیمارفریبی بگذار این چه فسون است؟
مخمور می شوقم و انجام شکست است
مجنون ره عشقم و آغاز جنون است
با آنهمه سنگیندلیاش رحم نماید
گر یار بداند که دل خونشده چون است
هرچند به خون گشت چو قدسی جگرم، یار
یک بار نپرسید که احوال تو چون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرّی که در اوصاف و مقامات جنون است
از باصره و سامعه و نطق برون است
در عشق جمالی و کمالیست ولیکن
آن را نتوان دید و نه دانست که چون است
جانیّ و دلی هست ولی در ره عشاق
[...]
دستار تو ای شیخ که صد حلقه فزون است
اندر خم هر حلقه دو صد دام و فسون است
از ملک سلیمانی و از دانش آصف
دعوی چه کند خواجه بادبو زبون است
از همت مردان مگرش سلسله بندیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.