گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

دستار تو ای شیخ که صد حلقه فزون است

اندر خم هر حلقه دو صد دام و فسون است

از ملک سلیمانی و از دانش آصف

دعوی چه کند خواجه بادبو زبون است

از همت مردان مگرش سلسله بندیم

بر پای که این دیدو درون سخت حرون است

هر زاده آدم که شود سخره این دیو

نامردم و دور از خرد و سفله و دون است

بیرون بود از مردمی و مردی و رادی

هر کس که درونش بمثل غیر برون است

ای خواجه در این خانه تو را چار شریکند

غالب شود آنکس که از این چار فزون است

دیو است و ملک نیز سباعند و بهائم

نام و لقب خویش بدان خواجه چون است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode