گنجور

 
قدسی مشهدی

از شیشه نه می در دل مخمور فرو ریخت

انوار تجلی‌ست که بر طور فرو ریخت

گلچین چمن دامن گل را ز خجالت

چون دید گل روی تو از دور، فرو ریخت

در باغ جهان آبله‌های کف دهقان

چون قطره می از دل انگور فرو ریخت

صافش همه در شیشه ما کرد محبت

آن دُرد که در ساغر منصور فرو ریخت

چون لاله بود داغ دل و دامن صحرا

اشکی که ز چشم من محرور فرو ریخت

 
 
 
قدسی مشهدی

تا اشک تو بر عارض پرنور فرو ریخت

از رشک گلت آب رخ حور فرو ریخت

حزین لاهیجی

در دل چو به یاد رخ او نور فرو ریخت

چون طور، بنای دل مهجور فروریخت

دردی رگ جان داشت، چنان مجلسیان را

کاغشته به خون، نغمه ز طنبور فرو ریخت

از یاد لب او نمک آرید، که مرهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه