گنجور

 
قدسی مشهدی

پیغام وداع آمد و با گوش به جنگ است

هجران به تو نزدیک شد ای جان، چه درنگ است

ما قافله‌سالار ره عشق بتانیم

در بحر بلا کشتی ما کام نهنگ است

هر لحظه دلم را شکند یاد جدایی

ای وای بر آن شیشه که سیلی‌خور سنگ است

آوارگی هجر بتان طرفه بلایی‌ست

آسوده‌دل آن‌کس که گرفتار فرنگ است

قدسی چه عجب گر گره افتاد به کارت

صد مطلب نایاب ترا در دل تنگ است