گنجور

 
قدسی مشهدی

مُردم ز بیخودی، بت خودکام من کجاست

بی‌صبری‌ام ز حد بشد آرام من کجاست

دوران به سر رسید و دل من نیارمید

یاران خبر دهید دلارام من کجاست

بگداختم ز ناله بلبل درین بهار

ای باد صبح، سرو گل‌اندام من کجاست

زاهد تو فارغی، ز من اوضاع دین مپرس

من کافر محبتم اسلام من کجاست

دیگر دلم ز صحبت آسودگان گرفت

آشوب شهر و فتنه ایام من کجاست

قدسی اگر نه‌ای ز فراموش‌گشتگان

در نامه‌ای که کرده رقم، نام من کجاست