هلالم ز ابرو بتا تا نمودی
دل از دست دیوانۀ خود ربودی
کشد گر به بتخانه نقشت، مصّور
به یکدفعه بت ها کنندت سجودی
ندانم چرا شش جهت شد معطر
سحر شانه تا گیسوان را نمودی
به فتراک بستی دلم همچو آهو
چو عقده ز گیسوی مشکین گشودی
نماید به رویت دو زلف پریشان
چو پیچیده دودی به مجمر ز عودی
به سوز نهانی ز عشق تو اینک
لب خشک و چشم تر من شهودی
به نقشت قلم زد چو نقاش قدرت
ز نقشت همی خویشتن را ستودی
هزاران هزار آفرین صانعی را
که داد از عدم چون تویی را وجودی
به بیداریش چون نیابی غباری
هماره چو چشم خمارش غنودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و نشاط محبوبی است که به دل عاشق مینشیند. شاعر با نشان دادن ابروی هلالی محبوب (بتا)، از تأثیر آن بر دل دیوانهاش سخن میگوید و تأکید میکند که اگر تصویر محبوب در بتخانه کشیده شود، تمامی بتها به او سجده میکنند. شاعر به حالتی معطر از عشق و زیبایی اشاره میکند و گیسوان محبوب که به شدت او را اسیر خود کرده است. او از احساسات درونی خود نیز سخن میگوید و در آخر به خلقت زیبای محبوب و شگفتی این وجود اشاره میکند. پایان شعر به نوعی به دردی عاشقانه و غم ناشی از جدایی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هلال زیبای ابرویت باعث شد که دل دیوانهام را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: اگر نقشت در بتخانه کشیده شود، همگان به یکباره برای تو سجده خواهند کرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا صبحگاهی بوی خوش در همه جا پخش شده است، انگار که شانه کردن موها باعث این نعمت شده است.
هوش مصنوعی: دل من مانند آهویی در دام نشسته است، همانطور که وقتی گیسوان مشکیات را باز میکنی، تمام گرهها و پیچیدگیها حل میشود.
هوش مصنوعی: موهای پریشان تو مانند دودی است که در آتش عود پیچیده شده و بر روی چهرهات نمایان شده است.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به شدت میسوزد و اکنون لبانم خشک و چشمانم پر از اشک است.
هوش مصنوعی: نقاشی بر روی تصویر تو نقاشی کرد و از اثر تو به خود می بالید.
هوش مصنوعی: صانعی را که از هیچ، وجودی چون تو به او عطا کرد، هزاران بار تحسین و ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی به بیداری او دست نیابی، همواره حالتی از خواب و بیحوصلگی در چشمانش وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا دیده هر بار دیدی چه بودی
که هر بار دولت مرا رخ نمودی
چه بودی گر آن لب نمک میفشاندی
وز آن سوز ریش دل ما فزودی
نسیم توأم گفت عود ارنه خام است
[...]
خلیلی صرمت حبال العهودی
و احرقت قلبی بنار کعودی
چه آتش بجانم برافروخت عشقت
که میسوزم اما نه پیداست دودی
ولو لم جرت دمعة من عیونی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.