گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غبار همدانی

تا کی رودم خون دل از هر مژه چون جوی

تا بو که تو چون سرو خرامان بِبَرآئی

بیمار غمت جان به لب و دل نگران است

شاید که به آئین طبیبان بدر آئی

من شمع صفت گریه کنان جان دهم از شوق

چون صبح تو گر با لب خندان ببر آئی

شک نیست که جمعیت خاطر دهدم دست

آن شب که تو با زلف پریشان ببر آئی

پروانه صفت جامۀ جان پیش تو سوزم

چون شمع اگر ای کوکب رخشان ببر آئی

مشکل بتوان زیست به هجران تو هر چند

باور نتوان کرد که آسان ببرآیی