زند چون آتش حسنش زبانه
دو صد خرمن بسوزد بی بهانه
دلا گر نیستی پروانه بگذر
که سرکش گشت آتش را زبانه
سَر هستی ندارم بی تو دیگر
که بردارم سَر از این آستانه
دلا دیدی که صد ره با تو گفتم
خط و خال بتان دام است و دانه
چو شمع از سوختن پروا نمیکرد
چرا شد دامنش پروانه خانه
خرابم کرد عشق امّا ندانم
در این ویران نهفت آن گنج یا نه
مرا ساقی سحرگه ساغری داد
که فارغ گشتم از دُرد شبانه
چو ماهی مردم چشمم هراسان
ز موج اشک می گیرد کرانه
بیا ساقی بیا تا مِی بنوشم
به بانگ بربط و چنگ و چغانه
یکی بر کش نقاب از مهر رخسار
که برخیزد غبار از این میانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تنش گردد شقاوت را فسانه
روانش تیر خذلان را نشانه
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
جگرشان کرد پیکان را نشانه
[...]
مرا دی یاسمن پیغام دادست
به تو ای صاحب و صدر یگانه
ز هر نوعی سخن گفتست پنهان
غرض را درج کرده در میانه
چه فرمایی کنون پیغام او را
[...]
چو برگفتی نوای مشکدانه
ختن گشتی ز بوی مشکخانه
ز دیدت یافته صورت نشانه
نماند او تو مانی جاودانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.