ای نهان ساخته رخ در تُتُق پردۀ غیب
پرده حیف است برآن چهره که عاریست ز عیب
ما ز خود بینی خود مانده به وَهمیم و گمان
ور نه با جلوۀ ذات تو چه جای شک و ریب
ساقی ار بادۀ گلگون کند ایگونه به جام
به می آلوده شود خرقۀ پرهیز صهیب
گرچه دانم که بسوزد همه ذرات جهان
کاش مُنشق شدی از رنگ رخت پردۀ غیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و کمال چهرهٔ محبوب اشاره میکند که در پردهٔ غیب نهان است. او میگوید که زیبایی واقعی نباید دارای عیب باشد و ما، به خاطر خودبینی و تصوراتمان، در وهم و گمان به سر میبریم. اگر نه، با جلوهٔ واقعی محبوب، هیچ شکی در کمالش وجود ندارد. همچنین، شاعر از ساقی میخواهد که شراب گلگون را به او بدهد تا با نوشیدن آن، تمام پرهیزها و زهدها را فراموش کند. او به خاطر عشق و احساس شدیدش آرزو میکند که محبوبش از پردهٔ غیب برون بیاید، حتی اگر این بدان معنی باشد که همهٔ جهان بسوزد.
هوش مصنوعی: ای آنکه چهرهات در پردهی غیب پنهان است، واقعاً حیف است که بر آن چهرهی بیعیب، عیب و نقصی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر خودبینیامان در وهم و خیال گم شدهایم، در حالی که با وجود جلوهٔ ذات تو، چه جای شک و تردیدی باقی میماند؟
هوش مصنوعی: اگر ساقی شراب قرمز را اینگونه در جام بریزد، لباس پرهیز صهیب نیز به شراب آغشته خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگرچه میدانم که همه چیز در عالم نابود خواهد شد، ای کاش که تو از رنگی که داری، پردهای بر عالم غیب بر افرازیده بودی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب،
مر تو را خوانده و خود روی نهاده به نشیب
این جهان را به جز از بادی و خوابی مشمر
گر مقری به خدای و به رسول و به کتیب
بر دل از زهد یکی نادره تعویذ نویس
[...]
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب
آب انگور فرازآور یا خون مویز
که مویز ای عجبی هست به انگور قریب
شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی
[...]
در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب
نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب
ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت
خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب
تن یکی خانهٔ ویرانی و بی سامانی ست
[...]
می زند مشت به رویم که مبین سوی حبیب
هیچ کس نیست چو من مشتکی از دست رقیب
گر نهد دست به نبض من محرور زند
شعله چون شمع ز تاب تبم انگشت طبیب
هر که را عشق تو آداب خرد بر هم زد
[...]
دردمندان غم عشق تو را نیست طبیب
مرگ بایست و یا داروی دیدار حبیب
زخمی یارم و مرهم نستانم از غیر
شکوه از درد حبیبان نکنم پیش طبیب
شکوه چندان نکنم من زجفای احباب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.