می زند مشت به رویم که مبین سوی حبیب
هیچ کس نیست چو من مشتکی از دست رقیب
گر نهد دست به نبض من محرور زند
شعله چون شمع ز تاب تبم انگشت طبیب
هر که را عشق تو آداب خرد بر هم زد
نیست ممکن که مودب شود از پند ادیب
روز آدینه به مقصوره درآ تا خواند
خطبه سلطنت حسن به نام تو خطیب
بر چمن گر گذرد نکهتی از پیرهنت
پر شود دامن و جیب سمن و غنچه ز طیب
هر که با صورت شیرین پسران عشق نباخت
نیست از معنی پیران رهش هیچ نصیب
جامی آن مه به غریبان ننهد گوش مکن
بیش ازین در سخن انگیز خیالات غریب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر به عشق و دلتنگی خود اشاره میکند. او از کسی که به او مشت میزند میگوید که نباید به حبیب (عاشق) نگاه کند، چون هیچکس مانند او غرق در دست رقیب نیست. همچنین اشاره میکند که اگر کسی دستش را به نبض او بگذارد، شعلهای از عشق او شعلهور میشود. شاعر تنش عشق را عواملی میداند که آداب و اخلاق را برهم میزند و تأکید میکند که کسی که از عشق تو آگاه باشد نمیتواند مودب بماند. او به روز آدینه اشاره میکند و با حسرت میگوید که در آن روز خطبهای به نام عشقش خوانده میشود. در ادامه، به زیباییها و جذابیتهای عشق اشاره میکند و میگوید هر کس با چهرهی شیرین عشق پیوند برقرار کند، به عمق معنا نمیرسد. در نهایت، کوشش میکند که از جهانی غریب و خیال پردازیهای فراتر از عشق چشم بپوشد.
هوش مصنوعی: او به من ضربه میزند و میخواهد که به محبوبم نگاه نکنم. هیچکس به اندازه من در این وضعیت دلتنگی نیست و از دست رقیب در عذابم.
هوش مصنوعی: اگر کسی دستش را بر نبض من بگذارد، حرارت من به قدری زیاد است که مانند شمع شعلهور میشود. انگشت پزشک هم نمیتواند این حالت را نادیده بگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق تو باعث شده آداب و رسوم عقل را زیر پا بگذارد، نمیتواند از نصیحتهای معلم وادب شود.
هوش مصنوعی: در روز جمعه به محل عبادت برو و ببین چگونه خطبهای درباره سلطنت حسن خوانده میشود که به نام تو خطیب است.
هوش مصنوعی: اگر نسيمی از لباست بر چمن بگذرد، دامن و جیب پر از عطر گلها و غنچهها خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که با چهرههای دلنشین و زیبا در عشق بازی نکند، از درک و بهرهمندی از معانی عمیق و حکمتهای کهن بیبهره است.
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا به غریبهها توجهی ندارد، دیگر در سخنان به سبکهای عجیب و غریب نغو نمیکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب،
مر تو را خوانده و خود روی نهاده به نشیب
این جهان را به جز از بادی و خوابی مشمر
گر مقری به خدای و به رسول و به کتیب
بر دل از زهد یکی نادره تعویذ نویس
[...]
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب
آب انگور فرازآور یا خون مویز
که مویز ای عجبی هست به انگور قریب
شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی
[...]
در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب
نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب
ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت
خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب
تن یکی خانهٔ ویرانی و بی سامانی ست
[...]
دستم از جور رقیب است ز دامان حبیب
کوته ای کاش رسیدی به گریبان رقیب
خردسالی و رقیبان ادب آموز تواند
وای ما گر تو کنی کار به فرمان ادیب
زن خدنگ دگرم بر جگر ریش که نیست
[...]
دردمندان غم عشق تو را نیست طبیب
مرگ بایست و یا داروی دیدار حبیب
زخمی یارم و مرهم نستانم از غیر
شکوه از درد حبیبان نکنم پیش طبیب
شکوه چندان نکنم من زجفای احباب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.