لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
غبار همدانی

خم می افلاک و جامش آفتاب و ارض عالم میکده

عشق را مِی میشمار و عاشقان را میزده

آینۀ عالم چو خالی از بت موزون ماست

مؤمنم میخوان اگر خوانم جهان را بتکده

ثبت شد تا نام من در دفتر عشّاق او

غیرت زردشتیم دارد بدل آتشکده

کیست آن کو خورده از صهبای عشق آن صنم

آتشی در خانمان و دین و ایمان نازده

گرنه عشق آن پری دیوانه ام دارد چرا

بر سرم از شیخ و شاب و مرد و زن غوغا زده

گردش چرخم فسرده دارد ای ساقی بیا

از لب کوثر خاصت بوسۀ گرمی بده

هان غبار اندر طلب عشقت اگر یکره کند

دل نبردی زو که جز او کس نبرده ره به دِه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده

بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده

جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان

درد می درده برای درد این محنت زده

درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

صحن دارالملک و فتنه اند او آتش زده!

قبة السلام و مسجدها در او آتشکده!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه