ساقی بیار جامی کز چشم اشکبارم
خاطر خوشست امروز برطرف جویبارم
ساقی ز جام دیگر آبی بر آتشم زن
زان پیشتر کزین جام برجان فتد شرارم
از باغ وصل جانان هر بلبلی گلی چید
بیچاره من تهی دست در پا شکست خارم
بر اشک چشم سدّی از خون دل ببندم
وز سوز دل به آهی دود از جهان برآرم
باد صبا سحرگه بوئی ز زلفش آورد
بر باد داد یکجا محصول روزگارم
روز الست کردند از نیم جرعه مستم
امروز صد خم مِی می نشکند خمارم
از دیده در کنارم صد جوی خون روان شد
دهقان دهر ننشاند یک سرو در کنارم
روزی که پا نهادم در کارگاه هستی
پیچید دست قدرت با درد پود و تارم
گردید تا زعمرم کوته ز گردش چرخ
تاری به کف نیامد زان زلف تابدارم
خاکستر وجودم خالی ز اخگری نیست
در آب دیده شویی گر صد هزار بارم
دانی چرا غبارا پیوسته اشک ریزم
تا باد برندارد زین رهگذر غبارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم
چون لاله دور از تو جز خون کفن ندارم
در پای اوفتادم زیرا که سر ندارد
چون حلقههای زلفت غمهای بی شمارم
از بسکه هست حلقه در زلف سرفرازت
[...]
من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم
پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم
نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم
مرغ گشاده پایم برگ قفس ندارم
من ابر آب دارم چرخ گهرنثارم
[...]
جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
در پرتو چراغی پروانه مینگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق یارم
خود را اگر نسوزم شمعی دگر ندارم
بیکس شهید عشقم خاک مرا بسوزید
[...]
افکنده موی یارم، بس عقدهها به کارم
آشفتهتر ز حالم، گردیده روزگارم
هرچند پار هم بود، دیوانگی شعارم
امسال شور مستی، افزون بود زپارم
مستم ولی نه از می، سرمست لعل یارم
[...]
با یک سپاه دشمن با صد بلا دچارم
ناچار خوار و زارم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.