گنجور

 
غبار همدانی

بساط ساحت کشت است و خیمه سایه بید

طعام سینه کبک دری شراب نبید

به گریه ابر چو پیران که های عمر گذشت

به خنده غنچه چو طفلان که هی شباب رسید

درون شاخ ز کتمان راز پر خون بود

صبا ز لطف بر او پردۀ شکوفه درید

گرفته طرۀ سنبل صبا چو عاشق مست

که زلف دلبری اینگونه تابدار که دید

بیا که پردۀ این چنگ عنکبوتی تار

به گرد خیل حوادث چو پشّه پرده کشید

یکی چو ابر به دامان ز گریه سیل گشود

یکی چو غنچه گریبان ز خنده باز درید

به نقد هر چه ز نو داشت به میگسار فروخت

ز جنس هر چه کهن داشت می فروش خرید

نوای بلبل شوریده میزند ره هوش

دگر ز شیخ که خواهد حدیث توبه شنید

بیار ساقیِ گل چهره جام مِی که خدای

به آبروی گل ولاله جرم ما بخشید

چه باده خورد ز دست صبا تدزو چمن

که مست گشته و در پای و سر و بن غلطید

 
 
 
رودکی

دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل

که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید

اساس طبع ثنایست، بل قوی‌تر ازان

ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ

کسایی

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

فرخی سیستانی

نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید

حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید

عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد

حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او

[...]

مسعود سعد سلمان

هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید

هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید

که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود

عزیز خود را اندر هزار ناز بدید

سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه