اگر دانستمی آیین آن زلف پریشان را
ز پا بگشودمی یکباره قید کفر و ایمان را
ز سرگردانی دل پی بدان زلف سیه بردم
که چون بیننده گویی دید غلطان یافت چوگان را
حدیث توبه زاهد با خمار آلودگان کم گو
که بس بستند و نتوانند محکم داشت پیمان را
زنزدیکی نگار خویش را در بر نمی بینم
نبیند در درون دیده مردم چشم انسان را
دل بلبل ز بال افشانی مرغ سحر خون شد
که میدانست توام صبح وصل و شام هجران را
تو سیرابی، ترا امواج دریا وحشت افزاید
درون تشنه داند لذت طغیان طوفان را
خریداران تهی دستند زآن ترسم که نیکویان
متاع حسن برچینند و بربندند دکّان را
غبار از عشق دارد گنجی اندر دل نهان ساقی
خرابش ساز تا پیدا کند آن گنج پنهان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگیهای عمیق انسانی است. شاعر به زیبایی و جذابیت زلف معشوق اشاره میکند و از تأثیرات عشق بر دل و جان میگوید. او در مورد توبه زاهدان و تفاوت آن با غافلانی که در عشق غرق شدهاند، مینویسد. همچنین، بیانگر احساس تنهایی و نگرانی از دست دادن زیباییها و لحظات عشق است و به جستجوی گنجهای نهفته در دل اشاره میکند. در نهایت، او عشق را به عنوان تجربهای عمیق و پرپیچوخم میبیند که در آن لذت و درد به هم گره خوردهاند.
هوش مصنوعی: اگر میدانستم چگونه میتوانم با آن موهای درهم و بینظم برخورد کنم، به یکباره تمامی محدودیتهای ایمان و کفر را کنار میزدم.
هوش مصنوعی: از سرگردانی و بلاتکلیفی دل، به خاطر آن زلف سیاه، برداشتی دارم که وقتی کسی به آن نگاه کند، به نظر میرسد دیدگاهش اشتباه است و به سادگی نتوانسته چیزی را درست ببیند، مانند وقتی که در بازی چوگان به توپ میزنند و آن را به اشتباه میبینند.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که بهتر است زاهدان و کسانی که به ترک دنیا و توبه پرداختهاند، کمتر از توبه خود با کسانی که غرق در خوشیها و لذتهای دنیا هستند، صحبت کنند. زیرا آنها به اندازه کافی با مشکلات و چالشها روبرو شدهاند و نمیتوانند به وعدهها و پیمانهایشان به طور محکم پایبند بمانند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم معشوقهام را در آغوش بگیرم و تنها چیزی که در دنیا میبینم، نگاه مردم به من است.
هوش مصنوعی: دل بلبل به خاطر آواز زیبا و دلنشین مرغ سحر، به شدت غمگین و آزردهخاطر شد، زیرا او میدانست که تو صبحی را به وصال و شبی را به جدایی تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: تو که در دل دریا زندگی میکنی، ممکن است امواج خروشان آن تو را بترسانند، اما کسی که تشنه است، میداند چطور از طغیانی که به وجود میآید لذت ببرد.
هوش مصنوعی: خریداران فقیر و بیپول هستند و من از این میترسم که افراد خوب و نیک رفتار، کالای زیبایی را که دارند، جمع کرده و مغازه را ببندند.
هوش مصنوعی: دل عاشق پر از راز و گنجی نهفته است. ای ساقی، او را مست کن تا بتواند آن گنج پنهان را آشکار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.