مدبری که به فرمان او است جان درتن
مهیمنی که شرف داد مرد رابرزن
خدای عزوجل خالق سپید و سیاه
که کرد شب را تاریک و روز را روشن
قدیم لم یزل و پادشاه باعظمت
ز عزت او را تخت و «ز»کبریا گرزن
زده برابر خرگاه شرق خیمه غرب
کشیده گرد بساط زمین طناب زمن
ز بانگ رعد و تف آفتاب در ره او است
که چرخ مشعله دار است وابر مقرعه زن
به آستین ادب رفته خاک درگه او
غلام ماه گریبان آسمان دامن
به علم چشمه آب آوریده از خارا
به امر شعله آتش نهاده در آهن
به حجره شب تیره ستاره کرده چراغ
ز شمع ماه منور سپهر کرده لگن
به فضل و رحمت عقلی سرشته در هر دل
به علم و حکمت جانی نهاده در هر تن
به دست عقل به بستان جان فشانده درخت
به طفل خاک ز پستان ابر داده لبن
برآوریده به روز آفتاب زرد کلاه
ز چرخ سبز قبای کبود پیراهن
ستارگان به شب از آسمان نماینده
چو بر بنفشه پراکنده برگهای سمن
جهان سیاه کند شب چو خانه تاریک
به دست صبح کند سقف خانه را روزن
ز شعمدان فلک شمع روز بفروزد
چو کم شود ز چراغ ستارگان روغن
مه از غرایب او هندوی است هندو زاد
شب از عجایب او زنگئی است آبستن
بهارگاه چنان باغها بیاراید
که چرخ را ایوان و بهشت را گلشن
نگارخانه چین سازد و بتان چگل
ز نقشهای ریاحین و سروهای چمن
درخت و مرغ و گل از بوستان به قدرت او
کشیده قد و گشاده زبان و بسته دهن
به دست باد بهاری ز جامه خانه باغ
برون دهد کله نرگس و قبای سمن
ز شاخ سبز گل سرخ راست پنداری
بساخت است به پیروزه در عقیق یمن
سلاح خانه زرین کند رزان بخزان
ز آبها زره آنجا ز برگها جوشن
به بوستان ز درختان کنیزکان سازد
ز نار ساخته پستانشان ز سیب دفن
ز صنع او شده نیلوفر آفتاب پرست
و زو رسیده به خورشید سرو سایه فکن
به فصل فصل دهد رنگ رنگ خلعتها
زمانه را کرم و فضل ایزد ذوالمن
ایا مسبح تو وحشیان بیشه و کوه
و یا مسخر تو ساکنان شهر و وطن
ز صنعهای تو تابد کواکب از گردون
ز فضلهای تو خیزد جواهر از معدن
در تو مسکن بیچارگان بی مأوا
ره تو منزل آوارگان بی مسکن
منم کمینه کس از بندگان درگه تو
زیاد تو دل من زنده چون ز روح بدن
ثنا و شکر تو را بنده وار و سوخته دل
چو حلقه ساخته درگوش و طوق درگردن
جواهر کرمت در خزینه خردم
چو مشک تعبیه در ناف آهوان ختن
ز فضل توست مرا شعر اگر نه بر در تو
چه خیزد از من و صد هزار چو من
دلا به کار قیامت قیام باید کرد
به بارگاه طرب رفت از این سرای محن
جهان کمینگه غول است رخت ازو بردار
مشو چو مرغ درین دامگاه اهریمن
هوی مگیر و به دنبال او مدو هرزه
که پیش خدمت بت ضایع است رنج شمن
نگر نصیب من و تو چه باشد از دنیا
که تیغ و زهر بود بهره حسین و حسن
بهشت در سر دنیا مکن ز بی خردی
نداند باغ طرب هیچ کس به کنج حزن
هوی پرستی و آگه نه ای ز آفت او
به مار بی هده بازی همی کنی چو رسن
تو عاشق زن و فرزند و آفت دو جهان
همه ز محنت فرزند باشد و غم زن
مخور حرام و طعام بهشت امید مدار
شکر مکوب که پرسیر کرده ای هاون
ز قعر چاه جهنم اگر همی ترسی
به دنیی از پس کس بد مگوی و چاه مکن
سیه مکن به گنه نامه سپیدت را
که مانده نیست بر او جای یک سر در زن
گناه می کنی و هیچ توبه می نکنی
از آن محله نباشی شبی بدین برزن
گنه بزرگ و درتوبه تنگ کی برهی
شتر چگونه درآید به روزن سوزن
جهان خرابه و مال جهان چو مردار است
من و تو برسر مردار او چو زاغ و زغن
ز ننگ ناخلفان شاید ار به عالم در
زنان و مردان عنین شوند و استرون
فرشته وار کم آزار باش در دنیا
که تا نخیزی از گور چون سگ از گلخن
به گاه خیزی و دندان کنان روان نیاز
به گه شوند به دوکان مرد دندان کن
درون برون و منافق دل و دغل بازی
ز پیچ پیچ همه مکر و زرق و حیله و فن
دغل همی کنی و هیچ گونه شرمت نیست
ز ناقد بدو نیک و علیم سر و علن
به باغ طاعت ایزد چو عندلیب بنال
به غار حیلت دل در چو عنکبوت متن
تو را تعصب و مذهبگری مهمی نیست
مهمهای تو در دین فرایض است و سنن
مکن تعصب و بنشین به عافیت جائی
ز باد جهل می نگیز گرد و خاک فتن
مباش آلت شر خواجه تا عقاب عقاب
به دشت حشر نگردد تو را به پیراهن
به خیر کوش که فردا کبوتران ثواب
گناههای تو را بر چنند چون ارزن
نصیحتی شنو و پند دشمنان مپذیر
چو ابلهان جهان عهد دوستان مشکن
به رسم و سیرت آزادگان پیشینه
کریم عادت و خوش خوی باش و نیکو ظن
درون به قعه چین و برون هندوبار
حدود کشور روم و ولایت ارمن
همه بگشتی و بسیار چیزها دیدی
هنوز فعل قبیح تو گشته نیست حسن
مشو چو لاله رعنا کز آفت پیری
بنفشه زار تو شد مرغزار پر سوسن
تو را به پیری طرفه است عیش برنائی
که گل غریب و بدیع است در مه بهمن
مبارزی است اجل پیش او دلیر مشو
چو برنیائی با تیغ او سپر بفکن
اگر چو رستم زالی ز مرگ خواهی شد
به زیر خاک لحد چون به چاه در بیژن
مباش غره به عمری که مرگ در پی اوست
که جایگاه تو گور است و جامه تو کفن
در آن سرای که امروز های و هوی کنی
به روز مرگ تو باشد شناعت و شیون
ز گرد لشکر ایام و بانگ کوس اجل
بسا ولایت و شهرا که شد رسوم و دمن
تو را که مرگ گریبان گرفته نیست هنوز
بگیردت خبر مرگ دیگران دامن
قوامیا توئی آن شاعری که می گفتی
به شهر شعر منم نانبای نان سخن
به شکل گندم من هرشب ازفلک پروین
بود چو خوشه ای در برزبر جدین خرمن
فلک ز بهر من از آسیای کن فیکون
ز برف آرد فرستد ز ابر پرویزن
خمیر مایه صد ساله عقل هست مرا
که در ترازو«ی» عمر است سنگ پنجه من
کنند کارم دارندگان جنت و حور
خرند نانم جویندگان سلوی و من
مرا چو دوست خدای است هیچ باکی نیست
اگر شوند به قصدم همه جهان دشمن
جهان به تیغ سخن بستدم عدو را گو
زحیر می خور و جان می کن و زنخ می زن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به وصف خداوند و آفرینش او میپردازد. شاعر به عظمت و قدرت خدا اشاره کرده و میگوید که او خالق تمامی موجودات، روشناییهای روز و تاریکیهای شب است. او به زیباییهای طبیعت و تأثیرات خداوند در زندگی انسانها اشاره میکند. همچنین، شاعر به لزوم دوری از گناهان و عدم وابستگی به دنیا تأکید دارد و میخواهد تا انسانها بتوانند به حقیقت و معنای زندگی دست یابند. متن در آخر به اهمیت نیککاری، اخلاق و توجه به فرایض دینی یادآوری میکند و به خطرات دنیا و مرگ اشاره میکند.
هوش مصنوعی: مدبری وجود دارد که فرمان او، جان را در بدن قرار داده است؛ و آن موجودی بزرگ و قدرتمند، به انسان شخصیت و شرف بخشیده است.
هوش مصنوعی: خداوندی که درهای زیبای سپیدی و سیاهی را آفرید، شب را با تاریکی و روز را با روشنی مشخص کرد.
هوش مصنوعی: از قدیم الیام، پادشاهی بزرگ و باعظمتی وجود داشته که بر اثر عزت و بزرگیاش بر تخت نشسته و مقام و عظمت او از کبریای بینظیرش ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی و توصیف فضای گستردهای میپردازد که در آن دو طرف مختلف را به هم متصل میکند. از یک سو، خرگاه شرق و از سوی دیگر خیمه غرب قرار دارند. در واقع، poet این فضا را به گونهای توصیف میکند که زمین مانند بساطی است که در آن طنابهایی از زمان آن را میبندند و به هم متصل میکنند. این تصویر نشاندهنده پیوند میان دو نقطه و وسعت دنیاست.
هوش مصنوعی: از صدای رعد و تابش آفتاب، در مسیر اوست که آسمان همچون مشعلی روشن است و ابرها همچون نغمهسرا به سرزمین او میبارند.
هوش مصنوعی: آستین ادب در اینجا به نمادی از تواضع و احترام اشاره دارد که جایگاه والای معشوق را نشان میدهد. خاک درگاه او به معنای فروتنی و ارادت به آن معشوق است. در ادامه، به تصویر غلامی اشاره شده که همچون ماه با زیبایی و وقار خود، آسمان را در دامن خود دارد، به نوعی خود را در خدمت آن معشوق قرار داده است. چنین تصوری نشاندهنده عشق عمیق و احترام به مقام محبوب است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با دانش و علم میتوان افکار و ایدهها را زنده کرد، مانند اینکه آب از دل سنگ بیرون میآید یا اینکه آتش میتواند فلز را ذوب کند. به عبارت دیگر، علم و دانش میتواند نیروهای سخت و جمود را تغییر دهد و موانع را پشت سر بگذارد.
هوش مصنوعی: در اتاقی تاریک، ستارهای روشن چراغی میافروزد، و با نور ماه، آسمان را با زیبایی خاصی روشن میکند.
هوش مصنوعی: به لطف و رحمت الهی، عقل در هر دل گنجانده شده و به واسطه علم و حکمت، جان در هر جسم قرار داده شده است.
هوش مصنوعی: با قوه عقل، درختی جان را در باغی پرورش داده که به کودکی، از خاک و آب باران، شیر داده است.
هوش مصنوعی: در روز آفتابی، کلاهی ز زرد و قبایی به رنگ آبی را به تن کرده است، با چرخ سبز که به آسمان تعلق دارد.
هوش مصنوعی: ستارهها در آسمان شب مانند نمایندگانیاند که بر روی گلهای بنفشه، برگهای سمن را پخش کردهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که شب مانند یک خانه تاریک است که جهانی سیاه را میسازد. اما با طلوع صبح، این تاریکی از بین میرود و روزنهایی که به نور منتهی میشود، به سقف خانه ورود میکنند و دنیا را روشن میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید کم شود، ستارهها مانند چراغهایی که روغنشان اندک است، روشناییشان را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: ماه مانند محبوبی هندی است و شب مثل زنی سیاهپوست و حامله، مظاهر زیبایی و عجایب او را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: بهار به قدری زیبا و دلکش است که مانند یک باغ سرسبز و خوشبو میشود، به طوری که آسمان را به مانند یک ایوان زیبا و بهشت را به شکل یک باغ گل در میآورد.
هوش مصنوعی: عکسی که از زیباییها و نقشهای گل و درختان چمن تهیه شده، میتواند به مانند یک نگارخانه باشد که زیباییهای چین و شکلهای دلربا را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: درختان، پرندگان و گلها در باغ به خاطر توانایی او رشد کردهاند و با زیباییشان خود را نمایان کردهاند، اما در عین حال نیز محدودیتهایی دارند و نمیتوانند همهچیز را بگویند.
هوش مصنوعی: به خاطر وزش بادهای بهاری، گلهای نرگس و پوشش گلهای سمن از باغ بیرون میآیند و خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: از شاخههای سبز گل سرخ به نظر میرسد که درشت و زیبا بهگونهای در عقیق یمن شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: در باغی که پر از طلاست، نیازی به سلاح نیست، چون باران و آبها به آن جلا و زیبایی میبخشند و برگها به مانند زرهی از زیبایی و درخشندگی در آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: در باغ، درختان مانند کنیزکان میسازند؛ از میوههای قرمز و شیرین مانند سیب که به نوعی نماد زیبایی و لذت هستند.
هوش مصنوعی: از دست سازنده، نیلوفر به گیاه آفتاب پرست تبدیل شده و درخت سرو به سمت خورشید سایه میاندازد.
هوش مصنوعی: به مدد رحمت و نعمت خداوند، زندگی و زمانه به ما رنگ و زیباییهای مختلفی میبخشد.
هوش مصنوعی: آیا تو آنچنان قوی و بیرحم هستی که وحشیان جنگل و کوه تنها به تو میبالند، یا این که تو بر ساکنان شهر و دیار مسلط و قویتری؟
هوش مصنوعی: از آفرینشهای تو ستارهها از آسمان میدرخشند و از خوبیها و نعمتهای تو گوهرها از معادن به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: در تو پناهگاه کسانی است که بیخانماناند و تو خانهای برای افرادی هستی که به دنبال سرپناه میگردند.
هوش مصنوعی: من از بندگان کوچک تو هستم و درگاه تو را خدمت میکنم. دل من همیشه پر از زندگی است زیرا به روح جسم من وابستهای.
هوش مصنوعی: بندهای خاضع و دلسوخته، مانند حلقهای که در گوش و گردن آویخته شده، به ستایش و سپاس تو مشغول است.
هوش مصنوعی: جواهرات و ارزشهای تو در دل خرد و دانایی من مثل مشک است که در شکم آهوان ختن پنهان شده است.
هوش مصنوعی: از لطف و بزرگواری توست که من شعر میگویم، در غیر این صورت، از من و امثال من چه کاری برمیآید و چه چیزی میتواند به وجود آید؟
هوش مصنوعی: ای دل، باید در کار قیامت و حساب و کتاب تلاش کنی و از این دنیای پر از سختی و رنج به سوی بارگاه شادی و خوشی روی بیاوری.
هوش مصنوعی: دنیا همچون یک تله است که مملو از خطرها و موانع است. از آن دوری کن و مثل مرغی در دام اهریمن گرفتار نشو.
هوش مصنوعی: به عشق و دوستی بیمورد نپرداز و اسیر جذابیتهای بیهوده نشو، زیرا کسی که به بیخودی و هوسرانی مشغول است، به خود و دیگران آسیب میزند و در نهایت در رنج و ناکامی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: بنگر به سرنوشت ما در این دنیا که برای حسین و حسن چیزی جز شمشیر و سم نبود.
هوش مصنوعی: بهشت را در دنیا از روی نادانی به فراموشی میسپاری، چون هیچکس نمیداند شادی و خوشی واقعی در کجا است و در کجای غم پنهان است.
هوش مصنوعی: هوی پرستی یعنی دل به خواهشهای بیاساس سپردن و در این راه از خطرات آن آگاه نبود. تو در واقع مانند کسی هستی که با بیخبری از عواقب، به بازی با مار بیهدایت مشغول است، در حالی که این کار میتواند برایت بسیار خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: عاشق خانواده و فرزندان خود هستی، اما همه مشکلات و سختیها از غم و نگرانی برای آنها ناشی میشود.
هوش مصنوعی: از خوردن غذای حرام پرهیز کن و به نعمتهای بهشت امید نداشته باش. شکر به خاطر نعمتها را فراموش نکن، چرا که تو با شکم پر و سیر نشستهای و دست به کار سنگین نمیزنی.
هوش مصنوعی: اگر از عمق جهنم میترسی، در این دنیا بدگفتن از دیگران را کنار بگذار و باعث ایجاد مشکل برای کسی نشو.
هوش مصنوعی: هرگز کار ناپسند خود را فراموش نکن و نگذار که چهرهی پاک زندگیات تحت تأثیر گناه قرار بگیرد، زیرا دیگر جایی برای توجیه باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر گناه میکنی و توبه نمیکنی، بهتر است از آن محل دور باشی که شبی که به آن میروی، ممکن است بد رویدهد.
هوش مصنوعی: اگر گناهی بزرگ کردهای و در توبهات سختی حس میکنی، چطور میتوانی انتظار داشته باشی که شتری بزرگ وارد سوراخ سوزنی شود؟
هوش مصنوعی: این دنیا و داراییهای آن مانند چیزی بیارزش و بیروح است. من و تو مثل زاغ و زغن بر روی این چیزهای بیارزش نشستهایم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از ننگ و شرم عدهای نااهل، ممکن است که در میان مردان و زنان بارداریتی روی ندهد و نازایی ایجاد شود.
هوش مصنوعی: در زندگی، به گونهای رفتار کن که کمتر به دیگران آسیب برسانی، زیرا وقتی که از این دنیا بروی، وضعیت تو مانند حالتی خواهد بود که یک سگ از یک جای کثیف خارج میشود.
هوش مصنوعی: در زمانی که کسی بیدار میشود و دندانهایش را میساید، احتمالاً نیاز دارد که به دکان مردی برود که دندانپزشک است.
هوش مصنوعی: در عمق وجود و ظاهر انسان، ریاکاری و دوقطبی بودن است. از پیچیدگیها و نیرنگها، همه نوع فریب و تزویر و ترفند وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو در فریبکاری فعالیت میکنی و هیچ گونه شرمی از نقاد نداری، در حالی که او به خوبی و با دانش در باطن و ظاهر تو را میبیند.
هوش مصنوعی: در باغ عبادت و بندگی خداوند مانند بلبل بانگ و ناله کن، ولی در دل خود به دنبال ترفندها و حیلهها نباش، چون که همچون عنکبوت در تارهایش میماند.
هوش مصنوعی: تعصب و وابستگی به مذهب برای تو اهمیتی ندارد. آنچه در دین برای تو مهم است، عمل به واجبات و سنتهاست.
هوش مصنوعی: تعصب نداشته باش و در آرامش بنشین، زیرا که از باد جهل، گرد و خاک فتنه برپا میشود.
هوش مصنوعی: بهتر است در کارهای نادرست و شرارتها شرکت نکنی، زیرا در روز قیامت ممکن است به خاطر آن کارها عذاب شوی و گرفتار عواقب بدشانسی شوی.
هوش مصنوعی: سعی کن در دنیا کارهای نیک انجام دهی، چرا که در آینده پاداش اعمال زشت تو را به عنوان گندم در میآورند و به جایی میبرند.
هوش مصنوعی: به نصیحتهایی که به تو میشود گوش بده، اما از حرفهای دشمنان خودت دوری کن. مانند افرادی که نادان هستند، به عهد و پیمان دوستان را نشکن.
هوش مصنوعی: به آداب و سنتهای بلند همتانی که آزادزادهاند، با رفتاری بزرگوارانه و نیکو زندگی کن و همیشه به دیگران خوشبین باش.
هوش مصنوعی: در دل چین، زیباییهای خاصی وجود دارد و بیرون از آن، هند با خرابهها و آثار باقیماندهاش چهرهای دیگر دارد. همچنین، سرزمین روم و نواحی ارمنستان هم به نوبه خود جذابیتهایی دارند.
هوش مصنوعی: تو در زندگی زیاد سفر کردی و چیزهای زیادی را دیدی، اما هنوز اعمال ناپسند تو نشاندهندهی حسن و خوبی تو نشده است.
هوش مصنوعی: به خودتان ننازید و مثل لالهی زیبا نباشید که به خاطر سختیهای پیری پژمرده شده است. شما به اندازهی کافی زیبایی و شادابی دارید که نیازی به غمگینی نیست.
هوش مصنوعی: به دوران پیری، لذت و خوشی شگفتانگیزی برای تو وجود دارد که مانند گلی نو و نایاب در ماه بهمن است.
هوش مصنوعی: مرگ همیشه در حال نزدیک شدن است و نباید به خودت احساس دلیر بودن بدهی. مانند این است که دست به شمشیری زدی که بر سر توست و باید سرت را محافظت کنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند رستم، که شخصیتی دلیر و قوی است، از مرگ فرار کنی، تحت هیچ شرایطی نمیتوانی از سرنوشت خود بگریزی، همانطور که بیژن نتوانست از چاه رهایی یابد.
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نباش به خاطر طول عمرت، چون مرگ همیشه در نوبت است. سرنوشت نهایی تو قبر خواهد بود و آخرین پوشش تو کفن است.
هوش مصنوعی: در آن خانهای که امروز مشغول شادی و سر و صدا هستی، روزی خواهد آمد که به خاطر مرگت، غم و زاری بر پا خواهد شد.
هوش مصنوعی: از سایه لشکر روزگار و صداى به چنگ درآمدن مرگ، چه ولایتها و شهری که از یادها رفته و آثارشان در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: تو که مرگ تو را در آغوش گرفته، هنوز خبر مرگ دیگران به تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: تو آن شاعر بزرگی هستی که همیشه خود را در دنیای شعر میدانی و مانند نانوا، نان سخن را میپزی و به دیگران تقدیم میکنی.
هوش مصنوعی: هر شب من مانند گندمی هستم که از آسمان ستارههای پروین به زمین میریزد، همانند خوشهای در میانهی خرمن.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر من در حال چرخش است و از سختیهای جهان، برف را از ابرهای زیبا و پر از ستاره میآورد.
هوش مصنوعی: من به تجربه و عقل خودم که سالها جمع آوری شده، مانند خمیر مایهای میمانم که در مقایسه با طول عمرم، به اندازهی سنگین بودن یک پا در ترازوی زندگیام احساس سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: افرادی که در بهشت و با حورهای بهشتی هستند، مشغول کار من هستند؛ فقط کسانی که به دنبال نان و مایحتاج خود هستند، به من توجه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر خداوند دوست من باشد، هیچ ترسی ندارم؛ حتی اگر همه دنیا بخواهند علیه من برانگیخته شوند.
هوش مصنوعی: من با کلام خود همچون شمشیری بر عدو طعنه زدم، به او بگو نیکو زندگی کن و از لذتها بهرهمند شو و خود را غرق در شادی کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.