شاید که دلم ققاع نگشاید
زان بت که به جز صداع ننماید
نز مجلس را ز خلوتم بخشد
نز حجره خاص بوسه فرماید
صد شربت زهرا گر دهد خشمش
با آب لب شکرینش نگزاید
زان زلف که چنگ باز ر«ا» ماند
هر لحظه دل چو کبک برباید
هر چند ز جانش دوستر دارم
یک ذره دلش به مهر نگراید
گفتم مبر آبروی عشاقت
گفت آب به شب تیز همی زاید
زو بوسه کجا طمع توان کردن
کز خویشتنش سه بوسه می باید
آواز همی دهد که ای مسکین
از دوستی تو کار برناید
یک ساعت روی خوب او دیدن
صد ساله به زندگانی افزاید
تن در ده و غم خواری قوامی هان
تا خود پس از این تو را چه پیش آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و عواطف خود اشاره میکند و از درد و رنجی که از دوری معشوقش میکشد، میگوید. او احساس میکند که دلش نمیتواند شاد باشد و به دنبال محبت و نگاه معشوقش است. شاعر به زلف و زیبایی معشوق اشاره کرده و نشان میدهد که وجود او همچون یک چنگ است که دلش را میرباید. با وجود تمام این احساسات، او به این نتیجه میرسد که معشوقش چندان به عشق او اهمیت نمیدهد. با این حال، شاعر میگوید که دیدن روی معشوق به زندگیاش معنا و ارزش بیشتری میبخشد و در نهایت به خود یادآوری میکند که باید خود را از این غم و اندوه حفظ کند، زیرا آیندهی او در دستان خودش است.
هوش مصنوعی: شاید که قلبم نتواند از عشق آن معشوق پرواز کند، زیرا او جز دردسری برای من نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: از مجلس به من اجازه دهند که از تنهاییام خارج شوم و او از اتاق خصوصیاش به من بوسه هدیه کند.
هوش مصنوعی: اگرچه زهرا صد شربت برای او بیاورد، اما خشم او با آب شیرین لبش آرام نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: از آن موهای مشکی و پریشان، که همچون دمی از بادخوردگی در هوا معلق مانده، هر لحظه دل من مانند کبکی که از دست میرود، میگریزد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه جانم را بیشتر از او دوست دارم، اما یک دانه دل او به محبت اعتنایی نمیکند.
هوش مصنوعی: گفتم حیثیت عشق تو را مخدوش نکن، او پاسخ داد که حتی آب هم در شب به سرعت جاری میشود.
هوش مصنوعی: نمیتوان امید داشت که از یک بوسه بتوان به چیزی بیشتر دست یافت، چون از خود آن بوسه سه بوسه دیگر ناشی میشود.
هوش مصنوعی: صدای قلبم میگوید که ای بیچاره، از دوستی تو هیچ فایدهای نصیب نمیشود.
هوش مصنوعی: دیدن یک ساعت از زیباییهای او، به اندازه صد سال زندگی ارزش دارد.
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و از غم و اندوه دوری کن، زیرا که آینده برای تو چه خواهد آورد، هنوز معلوم نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون نیستی آنچنان که میباید
تن در دادم چنانکه میآید
گفتی که از این بتر کنم خواهی
الحق نه که هیچ درنمیباید
با این همه غم که از تو میبینم
[...]
عشق تو به هر دلی فرو ناید
و اندوه تو هر تنی نفرساید
در کتم عدم هنوز موقوف است
آن سینه که سوزش تو را شاید
از هجر تو ایمنم چو میدانم
[...]
آن روی به جز قمر که آراید
وان لعل به جز شکر که فرساید
بس جان که ز پرده در جهان افتد
چون روی ز زیر پرده بنماید
در زیبایی و عالم افروزی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.