گنجور

 
قطران تبریزی

شد پیر جهان و شد جوان باده

وز نقش و نگار باغ شد ساده

ناراست بجای لاله بنشسته

سیب است بجای سوسن استاده

آلوده رخان او بخون رز

واکنده دهان این به بیجاده

خورشید زمانه لشگری کورا

هست ایزد کام و آرزو داده

بر تخت نشسته جاودان خرم

با ناز و نشاط و مطرب و باده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

بر دوستی تو می خورم باده

وز غایت شوق در خود افتاده

شوریده دماغِ مستِ لایعقل

سر بر قدمِ خیال بنهاده

دل پیش روانه گشت و جان از پس

[...]

ملک‌الشعرا بهار

با نی گفتا بلوط شرمت باد

زان جسم نوان و پیکر ساده

از مادر دهر رو شکایت کن

تا از چه تو را بدین نمط زاده

بر من بنگرکه پیکرم چون کوه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه