گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قطران تبریزی

ای آفتاب روشن تابان میان گلشن

آرام شهر مائی نام تو شیر اوژن

از فخر نام داری و ز نام نیک جوشن

فرخنده باد بر تو نوروز و سیر گلشن

گیتی بتست خرم گردون بتست روشن

ناز روان مائی رنج روان دشمن

در زیر دشمنانت سوسن شود چو سوزن

در دست دوستانت سوزن شود چو سوسن

بستند بخت و دولت با دامن تو دامن

وندر زدند آتش دشمنت را بخرمن

با دوستان همی زی با دشمنان همی زن

با دوستان بساغر با دشمنان به آهن

هستی بکف کافی مر جود را تو معدن

هستی برای روشن مر فضل را تو مسکن

 
 
 
قطران تبریزی

سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون

لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون

تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور

تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون

از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن

[...]

قوامی رازی

ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من

تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن

کردی مرا حواله با گنده ای و پیری

این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن

از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم

[...]

مولانا

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش

هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش

[...]

قاسم انوار

یارم ز در در آمد، وشتن کنید وشتن

این خانه را به وشتن گلشن کنید، گلشن

یارم ز در درآمد، با حسن و زیب و با فر

گفتم وفا نداری، خندید و گفت:«سن سن »

ای پادشاه جانها وی راحت روانها

[...]

فیض کاشانی

رو چاره‏ای بیندیش، ای فیض در فراقش

جان‏ها رسد به لب‏ها، تا ما به او رسیدن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه